رسانههای اجتماعی نقش مهمی در تقویت و گسترش پدیده پساحقیقت ایفا میکنند. این پلتفرمها به دلیل سرعت انتشار بالا، قابلیت ویروسی شدن محتوا، و الگوریتمهایی که محتوا را بر اساس علایق کاربران نمایش میدهند، فضایی مناسب برای اشاعه اطلاعات نادرست و گمراهکننده فراهم کردهاند (1). در چنین محیطی، کاربران بیشتر در معرض اخباری قرار میگیرند که باورهای پیشین آنها را تقویت میکند، پدیدهای که به عنوان «اتاق پژواک» شناخته میشود (2).
در فضای پساحقیقت، رسانههای اجتماعی بهجای انتشار اطلاعات دقیق و مستند، اغلب به تولید محتواهای احساسی و تحریکآمیز روی میآورند که تعامل کاربران را افزایش میدهد (3). این امر موجب شده است که اخبار جعلی و شایعات، حتی سریعتر از اخبار واقعی منتشر شوند (4). در این میان، افراد و گروههای خاصی نیز بهطور عامدانه از این فضا برای جهتدهی به افکار عمومی و حتی دستکاری فرآیندهای سیاسی استفاده میکنند (5).
یکی دیگر از چالشهای رسانههای اجتماعی در دوران پساحقیقت، دشواری تمایز بین منابع معتبر و غیرمعتبر است. بسیاری از کاربران بدون بررسی صحت محتوا، آن را بازنشر میکنند، که باعث گسترش اطلاعات نادرست در مقیاسی وسیع میشود (6). این وضعیت، اعتماد عمومی به حقیقت و دانش تخصصی را تضعیف کرده و موجب افزایش بدبینی نسبت به رسانهها و نهادهای رسمی شده است.
برای مقابله با این چالش، افزایش سواد رسانهای و آموزش تفکر انتقادی ضروری است. کاربران باید یاد بگیرند که منابع اطلاعاتی را ارزیابی کرده و اخبار را از منابع معتبر دریافت کنند. همچنین، شرکتهای فناوری مسئولیت دارند که الگوریتمهای خود را اصلاح کرده و تدابیری برای محدود کردن گسترش اطلاعات نادرست اتخاذ کنند (7). در نهایت، تنها از طریق تقویت آگاهی عمومی و سیاستگذاری مناسب میتوان اثرات مخرب رسانههای اجتماعی بر پساحقیقت را کاهش داد.